Tuesday, March 21, 2006

رسیدن هنر گام زمان است

محیط زمین بر خط استوا 40073 کیلومتر ِ محیط روی مدار نصف النهار 39944 کیلومتر و از خورشید 149597892 کیلومتر و از ماه 384403 کیلو متر فاصله دارد و نور خورشید ظرف مدت ۸ دقیقه و ۱۹ ثانیه به زمین می رسد . حرکت وضعی زمین که حرکت آن به دور خودش ِحول محور قطبها می باشد ِ شب .و روز را به وجود آورده و یک دور آن 23 ساعت و 56 دقیقه و 4 ثانیه به طول می کشد . یک دور حرکت انتقالی زمین که حرکت آن حول محور خورشید در یک مدار فرضی است ِ 365 روز و 6 ساعت و 8 دقیقه و 38ثانیه طول می کشد ِ که هر سال را 365 روز تعیین کرده و 6 ساعت اضافی هر سال را هر 4 سال یک بار جمع نموده و با تشکیل یک روز اضافی ِ این سال 366 روز شده و اصطلاحا به آن سال کبیسه می گویند . خط استوا نسبت به مدار فرضی حرکت انتقالی زمین 23 درجه و 27 دقیقه انحراف دارد که همین مقدار ِ محور زمین را از حالت عمود به این مدار خارج نموده ِ‌از تاثیر این تغییر زاویه ِ تغییر فصول حاصل می شود ِ زیرا که در کلیه حالتهای گردش به دور خورشید این اختلاف زاویه ثابت بوده و نسبت به مدار گردش تغییری پ‍یدا نمی کند . بدین ترتیب زاویه ی تابش و فاصله ی خورشید از مناطق مختلف در روزهای سال متفاوت بوده میزان گرما و سرمای مناطق داپما در حال تغییر است .

آیین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا به روزگار یزدجرد شهریار که آخر ملوک عجم بوده چنان بوده است که روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پ‍یش ملک آمدی با جام زر پ‍ر می ِ و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته و شمشیری وتیرکمان و دوات و قلم و استر و بازی و غلامی خوب روی و ستایش نمودی و نیایش کردی او را بزبان ‍پارسی به عبارت ایشان . چون موبد موبدان ازآفرین پ‍رداخت پ‍‍‍س بزرگان دولت درآمدندی و خدمتها پیش آوردندی .

بند اول نمونه ای از قرار داد های علمی بود . که چطور آدمی زاد گردش زمین به دور خورشید رو برای شمارش قدمهای دشمن همیشگیش یعنی زمان به کار برد . در صورتی که وقتی چرخش مدام ( حداقل برای چهار میلیون سال)وجود داره دیگه مفهوم شروع و پ‍ایان معنایی نداره و فقط درین موقع که با مفاهیم متافیزیکی ِ ‍پدران زردشتی و ‍پدران مهری ‍پدران زردشتی ما شروعی برای این چرخه ی تغییر نا‍ذیر همیشه گی کره زمین یا به نوعی پ‍ایانی براش ابداع کردن . تا مفهوم طبقه بندی رو ابداع کنن . تا تفاوت زمانی رو با زمانی مشابه (از نظر موقعیت زمین در فضا) درسال آینده به وجود بیارن .

بند دوم این نوشته هم که از کتاب نوروز نامه حکیم عمر خیام انتخاب کردم ِ نمونه ای از قرار داد اجتماعی پ‍دران زردشتی ما برای مفاهیمی همچون سال نو و ‍پیشکش و ‍پرستش و مفهومی به اسم پ‍ادشاه و بزرگترین بزرگان .

در حقیقت هیچ دلیلی برای ادامه رفتار قرار دادی پ‍دران پ‍دران و پ‍دران نمی بینم . همین طور درمورد عقیده زمان شناسان و منجمین در مورد سال نو و عید . و همین طور هیچ دلیل منطقی برای گرفتار شدن در این رفتار (تاکید بر روی دلیل منطقی و استدلالی) وجود نداره . به تازگی یک از دوستان هم یه جمله قصار در مورد خجستگی ایام و سال نو و اینکه آیا ما خجسته ایم یا زمانی که ما درش قرار داریم گفته که خیلی سخت فهم هستش . که در حقیقت زمان نمی تونه خجسته باشه . چون بنا به ذات زمان ِ لحظه تنها تکرار بی چون چرای لحظه ی قبل از خود و تنها بشارت دهنده لحظه ی بعد از خود است . بی هیچ کم و کاست . همچون ماشین تکرار کننده ای که اجزای این ماشین همان تولیدات خود ماشین هستند .البته نباید کارکرد این ماشین رو پ‍له ای و لحظه به لحظه تصور کنیم . نباید فراموش کنیم که مفهوم پ‍له ای و لحظه به لحظه وقتی معنی پ‍یدا میکنه که مقیاس مناسبی همچون ثانیه یا هر چیز دیگه ای دردست داشته باشیم و از اونجایی که ثانیه کسری اززمان قرار دادی شب-روز هستش که ساخته ی بشر هستش پ‍س این مفهوم وجود خارجی نداره . در حقیقت واقعی نیست . فقط قرار دادی . در نتیجه زمان دارای ساختاری پ‍یوسته ( همون ماجرای بمبی که متفقین تو جنگ جهانی انداختن وما نتونستیم از خونه فرار کنیم و مردیم رو می گم)هستش که اون وقت به جای مفهوم لحظه به لحظه برای زمان از مفهوم لحظه تا لحظه استفاده می کنیم که تو این مفهوم همون طور که تو هندسه برای نقطه بعدی رو در نظر نمی گیریم ِ اینجا هم برای هر لحظه بعد یا طولی رو در نظر نمی گیریم . ‌‍یعنی زمان روبه صورت تسلسلی از لحظات بدون بعد (طول) در نظر میگیریم . همون طور که خط رو متشکل از نقطه هایی بدون بعد . با این تفاوت که نباید به زمان دیدی خط گونه داشته باشیم . یعنی همون چیزی که تو بردار نشونش میدیم . منظورم اینه که اگه بخواهیم زمان رو تصور کنیم ِ اون رو به صورت کره هایی هم مرکز در فضای سه بعدی و نه خطی ادامه دار ( یا پ‍اره خطی) بدونیم .

ماجرای زمان و کره های هم مرکز بمونه واسه بعد که فقط یه ایده خام در مورد زمانه .

در حقیقت این لحظه ی تحویل سال می تونه هر زمان دیگه ای باشه و اون توپ ‍ میتونه هر لحظه ی دیگه ای هم شلیک بشه . ولی از همه اینها که بگذریم . سال نو مبارک !

Wednesday, March 15, 2006

از ارسطو تا گودل

آقا ما داریم میریم سر قبر آتاترک ببینیم که وقتی ماه جلوی خورشید رو میگیره ، رنگین کمون چه رنگی میشه . کسی نیمی آد؟خیلی جالبه که ماه درست 400 برابر خورشیده و خورشید هم 400 برابر فاصله ماه تازمین ، با زمین فاصله داره . فاصله ی اینجا تا آنتالیا هم لابدباید 400 برابر یه چیزی باشه . اصلا امکان نداره بتونین حرف منو نقض کنین . اینجاست که قضیه پیوستار یا همون کوانتینیوم ( که چیزی غیر از کوانتوم اما مربوط به هش ) ساخته می شه . اینجا همون جایی که میگه اگه الان زمان جنگ جهانی دوم بود و در همین لحظه متفقین یه بمب 400 کیلویی و خونتون می نداختن و اگه فاصله ی شما تا در خوروجی 40 سانتیمتر بود و فرض کنیم اگه از در خونتون بیرون می رفتین جونتون در امان بود ، در حقیقت شما یه آدم مرده به حساب می آیین . چون فاصله 40 سانتی شما تا در برابر 400 میلیمتر و خیلی بیشتر از اینا میکرو متر و نانو متره و از اونجایی هم که فاصله مفهومی پیوسته داره و بینهایت ( نه بیشمار ) ذره به معنای فاصله بین شما و در خروجی هست و در زمان مثلا 4 ثانیه (حتی 4 سال) نمی شه بینهایت ذره رو پیمود ، پس شما قبل از فرارتون مورد اصابت بمب قرار میگیرین و میمیرین . این مطلب بدور از هر گونه بدبینی جهان شمول است و کاملا علمی و اثبات شده است . چون دیرمه و میترسم از اوتوبوس جابمونم و کسوف رو از دست بدم ، فعلا تا همینجا باشه . شاید بقیه شوتو شهر ماناوگات بنویسم شایدم از آنتالیا . راستی اصلا معلوم نیست که برگردم و هیچ چیزی پایستار و ثابت نمی مونه . فقط پیوستار .

Friday, March 10, 2006

حلیم با گوشت بوقلمون موجود است

اگر بهش زل نزنی ، نمی فهمی که بهت زل زدن
اگه بهشون زل بزنی ، می فهمی که بهت زل زدن
اگه نخوای بفهمی که بهت زل زدن ، بهتره که بهشون زل نزنی
اگه بخواهی بهشون زل بزنی ، بهت زل می زنن
اگه بخواهی بی اینکه بهت زل بزنن ، بهشون زل بزنی ، کور خوندی
به ترکی بهشون می گن هشدر خان
بوقلمون رو می گم
بعضا آدم ها هم اینطوری هستن

the lunatic is on the grass

امشب قراره ماه تو حیاط خونه من فرود باید
هوای نور علیبک خیلی خوبه .
انتقاد دوستان اینه که نورعلیبک رو باید نورعلی بیک بنویسیم .
من همین جورش رو دوست دارم . هوا خیلی خوبه و ستاره قطبی دیده نمی شه . عباس می گه کمربند شکارچی به سمت جنوبه . من چیزی نمی دونم .
عباس اومده خونه من نماز می خونه .
خوش به حال خدا .
عباس می گه به رضا نگو به من سه تار یاد می دی . ممکنه حسودیش بشه
هر دو تا گوسفندا خوابیدن
14 تا بوقلمون هم همین طور
9 تا مرغ و خوروس هم .
2 تا گربه خنگ هم شاید .
عباس باور نمی کنه که ممکنه گربه با خوروس بخوابه .
مسعود هم ماجرای من و تسبیه رو باور نمی کرد .
عباس می گه گربه می آد مرغا رو ......
اینا اصلا مهم نیست .
نکته مهم اینه که ولوم ضبطم درست شده (توسط مهندس عباس و به اتفاق اسپری مفتی اکبر )
این ماجرا ، حد اقل آرزوی سه سال اخیر من بود .
عباس دلش برا زنش تنگ شده .
البته نه امشب ، که دیشب
عباس به همکلاسیش گفت: زن من میشی؟
اونم گفت: نه
عباس گفت: تورو خدا
باز گفت: نه
خواهر عباس به دختره گفت: زن داداشم می شی
گفت: نه
خواهر عباس دیگه نگفت توروخدا .
بعدش مهدی افتخاری طالقانی قاپ دختره رو زد
اما دختره به مهدی هم گفت: نه
پس عباس رفت و شد شوهر دختر خالش
دختر خالش هم که دنبال بهانه بود
بیخیال کنکور و درس شد .
عباس خوشحاله .
زنش هم همین طور .
ولی از همه اینا گذشته ، هوای امشب نور علیبک خوبه .
نه تنها خوبه ، بلکه خیلی هم عالیه .
عباس می خواد با زنش دعوا کنه .
این طور که خود عباس میگه ، ولی خانومش نمی خواد جوابشو بده
این ماجرا مربوط میشه حتی به زمان دایناسور ها .
هوای نور علیبک خیلی خوبه . حتی خیلی بهتره . ستاره قطبی دیده نمی شه . و ولوم ضبط من هم خیلی درست شده . حتی از اولش هم بیشتر تر .

من امروز صبح ، صبح روستا رو دیددم . صبح روستا به تپه ماهور های قشنگ باز می شه . از شهر دود خاکستری میاد به طرف شهر .تو این جمله طروف رو باید به سکون ي خوند . بعد از گرفتن 4 تا نون بربری از نونوایی روستا ، من ، بهروز با تازگی نور علیبکی توسط یه پسر بچه 3 ساله کاملا دماغو خفت شدم . یه زن و قتی رد می شد گفت : آقا یه نون بربری بده به بچه ، منم درنگ نکردم و نون رو دادم به بچه . من درحقیقت آچمز شدم . معنی این کلمه برای من اصلا مشخص نیست . عباس هم همین طور . اما آروین با این کلمه کاملا آشناست . البته من هیچ ارتباطی با این کلمه ندارم . نه سببی و نه نسبی . عباس دیشب مرد . انا لالله و انا علیه راجعون . اینجا به سردی یه تنور بربری خاموش شده ی هزاران ساله بود . خودش البته اطلاعی نداره . اما من تو صورتش می خونم . شاید هم نه . صبح روستا خیلی شلوغ بود . البته در کنار این شولوغی هر سه تا مرغام تخم گذاشته بودن . اون طور که من احساس کردم ، مرغام وایساده بودن بالا سر تخم مرغاشون و گریه می کردن . این در حقیقت ، دریافت من از صدایی بود که ارز حنجره هاشون در می آوردن . اما عباس که تخصصی در مر غ و خوروس به هم زده ، می گه خودشون هم تعجب می کنن و این (یا اون) صدا معنیش اینه که بیاین ببینیم از از من چی افتاده . تعجب ! ولی مکن می گم گریه بودش . مرغ بعد از اینکه تخم میزاره ترسو میشه . آدم چی ؟ آدم همیشه ترسوئه . اینجانب از بچه گی از آدم فضایی می ترسیدم . هنوز هم ، ولی نه زیاد . شبا که باد میاد تو حیاط من ، وقتی می پیچه تو بند رختای سیمی اوس مرتضی ، صدا آدم فضایی هایی رو که هی فس فس می کنن رو میده . من گاهن از این صدا هم می ترسم . مخصوصا اگه تنها باشم . اما نه خیلی . کمی . اوس مرتضی حیدری آهنگر ، آهنگر ده و البته همچین صاحب خونه بندست . این طور که به نظر میاد مردی عاشق پیشه است . یا اینکه حداقل با مردی عاشق پیشه ( کی می دونه شاید هم زنی!) در ارتباط تنگاتنگه . رو یکی از تاخچه های خونش نوشته :
دیشب که نامت
بر بخار شیشه نوشتم
آهسته گریست .
YADEGAR
روی در مغازش: نوشته آهنگری مرتضی حیدری
روی یه دری هم که تو خونه عمو فرشید و یحتمل کار خود اوستای خودمونه عکس یه قلب جر واجر رو کشیده و زیرش نوشته : قلب قاچ قاچ . این یکی شاید کار عمو فرشید باشه . عمو فرشید به احتمال قوی فردی بسیاربسیار داغان ست . ملغمه ای از کمونیسم و ایده آلیسم . یه ور دیگه درش هم نوشته :
بیستون را عشق کند و
فرهاد شهره شد .
البته مصرع دوم رو درست یادم نیست . اما خلاصه مضمونش این بود . تازه این بهتره چون اسم زنه عمو فرشید هم همینه .
خیلی جالبه به طور کاملا نامحسوس ، حتی نا محسوس تر از کنترل نامحسوس ترافیک ، خیلی چیز ها ( و بعضا همه چیز ) با هم چفت می شن . ردیف . اما این دال بر هیچ چیز یا هیچ نیرو یا هیچ ایده آلی نیست . با این حال همیشه اوضاع بر عکس اون چیزی که ما می خواهیم میشه . خوب میشه ما هم بر عکس برعکس خودمون بخواهیم تا بشه مثل چیزی که اتفاق می افته . البته این نوعی تساحل و تسامح احمقانه ی خود ساخته ست . آدم ( حد اقل منو ) یاد ماجرای کبک و برف می ندازه . تو چی عباس ؟

Free Web Site Counter
Web Site Counters Web Site Hit Counter