Tuesday, October 31, 2006

TOIME WAITS ?



Tom Waits but Time does not waits

Tuesday, October 24, 2006

رساله فی احوال رجال بلاد فارس


نقل بخش یا تمام این مقاله با ذکر منبع بلامانع می باشد

در کتابخانه شخصی علامه مرعشی ، در بخش نسخ خطی رساله ای بدون نام وجود دارد.طبق آخرین تحقیقات بنده احتمالا این رساله در قرن هفتم هجری از روی رساله ای کامل تر درباره شرح احوال بزرگان قرن ششم به نام "رساله فی احوال رجال بلاد فارس" به قلم "شیخ فرید الدین عطار" که در 8 باب و 23 فصل می باشد و هم اکنون در "موزه ملی پاریس" در قسمت نسخ خطی ایرانی-عربی تحت شماره 12367 حفظ می شود ، ترجمه و دوباره نویسی شده است . در "الفهرست" نام کتابی در همان دوره ، و البته با مشخصات همانند نسخه مورد پژوهش ذکر شده است . "ابن العربی" نام آن را "شرح احوال بزرگمردان ایران زمین" ذکر کرده است که البته بنا بر نظر برخی کارشناسان ، این نسخه جزء متعلقات "کتابخانه بغداد" بوده است که طی اشغال کشور بغداد توسط ارتش آمریکا در سال 2003 ازبین رفته است . یافتن اساس و پایه ی این نظر و البته صحت یافته های اینجانب نیز بر عهده خواننده با فراست و کنجکاو است .و اما بخشی از این رساله که به زبان فارسی می باشد در زیر آمده است (به جهت راحتی در خواندن به این متن نقطه گذاری اضافه شده است ) :

".....از شیخ نا ، امام محمد غزالی نقل است که روزی جماعتی از بزرگ مردان گیتی ، آن جان بر کفان راه حقیقت ، مردان آزادی و حق ، پیران دیر مغان و رهروان راستین حلاج بر آن شدند تا بر سیمرغی نور حقیقت بتابانند . ایشان را آن حاصل آمد که سیمرغی بر دامان دماوند کوه خفته است ، او را تا باز سرزدن سبزه از برف ، تا دوباره نیک آوازیدن چلچله ها در بهار خفته توان یافت . و تنها در این حال که اورا خفته یابی توانی بر گرده اش سوار آیی و فانوس حقیقت را بر گردنش بیاویزی . ایشان را که خود سی مرغ بودند در واپسین روز های ماه صیام ، آنگاه که بنی بشری بر گرد سیمرغ افسانه ها از بهر آزار و اذیتش نباشد کمر همت بر بسته گشتند . ایشان را توشه ای بس گران مایه بود و زان رو که همگان را از آن توشه نصیبی باشد از برای قسمت کردن سختی طریقت که هم آن نیز بر ایشان نوش و گوارا بود ، سهل توشگان در مصافی برابر ، توشه ی گران توشگان را بر گرده ی خویش بر می گرفتند . خوشا بحال ایشان که ره روانی در جستجوی حقیقت و از بهر خیررسانی به دگر .

نیمی از مرغکان را مذیقه ی زمان می بود . ایشان نه به بیش از ساعتی چند با دگر نیمه گذشت . پس نیم دگر از سیمرغان را با سیمرغ به عزم بلاد ترک گفتند . نیم باز مانده را عزم بیشتر گشت . ایشان به چشم بر هم زدنی فانوس راه حقیقت را بر گردن سیمرغ دماوند کوه افکندند . سعی ایشان بر کلام به کلمه ای چند آمد ، لیک ایمانشان را نتوان بر زبان راند و هم اتحادشان را . آن فانوس الا الابد از بهر جویندگان نور آزادی بر آن جای خواهد ماند ، تا آنانی را که بدین طریق قدم می نهند یادگاری بباشد و راهنمایی . باشد که خدایشان قبول دارد که گفته اند :

گر بکردی نیک عملی نکن وز برای نظری

نظر به ساعتی باشد و لیک، ثوابش به عمری

....."

در قسمت دیگری از این رساله در باب آنچه در دماوند کوه بر ایشان گذشت نوشته شده است که :

".....ایشان را چند ساعتی بیتوته در پای دماوند کوه بود .مطمعی ناب بر آن جای بنا نهادینه بودند .ایشان از برای طعام جان بدان جای فرود آمدند .در این احوال بودند که مردی از آن بین بر این آمد تا از برای گذران دقایق چه کنند . رسم بر آن شد تا هر یک از احوالات دگری سخن گوید . پس ایشان بر چنبره ای گرد بنشسته و در بهر هر دگری شرح گفتند. هر یکی صفتی را بر یاران نسبتی داشت . نه از سر تنگ نظری ، که از روی نیک نگری . به پایان آمد آن انجمن . به هر کس گرفتند یک چند نسب . یکی را به نیک مردی و یکی را به والا همتی ، یکی را به زیور سکوت و دیگری را به مهندسی یافتند . اما بر بزرگ آن سیمرغان ، بر پیر پیران طریقت ، بالاتفاق وی را "عموبهمن ترین" نام نهادند . زان پس این صفت همانند خیل دگر صفتان همچون "باقرالعلوم" ، "باب الحوائج" ، "رستم دستان" و یا "شیر خدا" بر هر آنکه صفتی هر آن چند اندک به مانند وی داشت تعلق می دادند ..... "

در این قسمت یکی از مهم ترین چالش های محققین یعنی ریشه صفت افضل "عموبهمن ترین" مشخص شده است . همان طور که همگان می دانند صفت "عمو بهمن ترین" صفتی است که به فردی که دارای قوه ی مدیریت ، محبت ، انسان دوستی ، صمیمیت با زیر دستان ، آرمان های بلند ، عمر پر ثمر ، و در راس همه ، مردانگی است تعلق می گیرد که در این قسمت از رساله مذکور در مورد آن صحبت شده است .متاسفانه مرور زمان و سایر عوامل باعث تخریب باقی جملات این صفحه از نسخه شده اند. گفتنی است که بر اساس شواهدی معتبر نسخه ی دیگری از رساله ی اولیه در قرن 14 ترجمه شده است ولی تاکنون هیچ یک از محققین از وجود و محل آن اطلاعی حاصل نکرده اند . البته هویت فردی که شیخ عطار او را "بزرگ سیمرغان" و "پیر پیران طریقت" نامیده است همچنان بر ما پوشیده است و در این زمینه از نظرات و پیشنهادات تمامی محققین و مفسرینی که علاقه به همکاری دارند استقبال می شود . گفتنی است برای این دوستان مدارک ، منابع و مراجع مربوطه تماما در دفتر "ورزش کوه" موجود و آماده ارائه می باشد .

Tuesday, October 17, 2006

every thing has(?) a definition (!)





Try to define {things, any thing, a thing, phenomena}. In a defined world which is {surrounding you, you are a part of it, you are a part of its establishers (!)(?)} , you will need to {define thing, give a definition for {things, any thing, a thing}}. You are defined. The term "YOU" is defined so you define “THEY”.“THEY” are {every, any} thing surrounding you. To be more precise, you are not defined from the "eternity without the beginning”. You are defined from the beginning of your defining job. as soon as you defined {things , any thing , a thing }, you are defined to the {others , world , things , any thing , a thing} .
You are defined because you defined {things, any thing, a thing}.

------------

A defined GOODAY is more useful than a not defined one, cause you can {point at, quote from, be with}. You are defined (?) and you like to {point at, be able to quote from, be with} a defined GOODAY;then it is "THEGOODAY" not "A GOODAY"; so {everyone , anyone , someone} is defining you in his/her own way. Don’t {try, struggle} to escape from, it is the unwritten {act, rule} which is going on and on.

Free Web Site Counter
Web Site Counters Web Site Hit Counter