Sunday, September 04, 2005

روز دهم من برای دیدن قونیه و مقبره مولانا جلال الدین بلخی , رینبو رو ترک کردم . البته متاسفانه کسی باهام نیومد و تنها رفتم . صبح زود با ماشین یکی از اهالی باشلار که مردم رو به ازای 5 لیر ترکیه به ایبرادی می برد ، کمپ رو به همراه 3 دختر ترکیه ای و یه زن نروژی-ترک , ترک کردم . دخترای ترک یه جورایی برا اردو اومده بودن و اصولا رینبویی نبودن . با کرم ضد آفتاب و اسپری ضد عرق و لباس های شیک و پیک اومده بودن . اون زن نروژی البته کاملا یه رینبویی بود . تو تمام مسیر بحث سیاسی ضد امپریالیستی می کرد . اصولا تمام رینبویی ها شدیدا از هر گونه محصول و فرهنگی که مربوط به امپریالیسم و شیطان بزرگ (آمریکا ) باشه به شدت بیزارن . اون زن که متاسفانه اسمشو نپرسیدم به دخترای ترک می گفت که اگه میخواهین سیگار بکشین ، سیگار SAMSON که مال خود ترکیست رو انتخاب کنین ، نه MONTANA و WINSTONE . اگه می خواهین نوشابه بخورین ، نوشابه ترکیه ای بخورین نه COCA COLA.می گفت که لباس مارک NIKE نپوشین .تقریبا تمام رینبویی ها یه همچین فرهنگی دارن . یه بار که با یکیشون تو آنکارا رفتیم کافی نت از اینکه اونجا MOZILLA به جای INTERNET EXPLORER بود خیلی خوش حال شد و در حالی که داشت از MOZILLA استفاده می کرد زیر لب به BILL GATES بد و بیراه می گفت . و به من می گفت که یک چیز در مورد کشورشما , ایران , تحسین بر انگیزه و اون اینه که COCA COLA و MC DONALDS ندارین که البته بهش گفتم که مک دونالدش درسته اما کوکا کولا داریم با label فارسی تحت لیسانس کوکا کولای آمریکا !

استدلال اون زن این بود که اگه تک تک ما به جا استفاده از محصولات امپریالیستی از محصولات کشور خودمون استفاده کنیم ، این کمکی میشه به تولید کننده داخلی و جلوی پیشرفت امپریالیسم رو می گیره . و البته می گفت که قبل از این کار باید فرهنگ مصرف گرایی که تو مردم کشورهایی مثل ترکیه خیلی زیاده و تو کشورهایی مثل ایران داره روز به روز زیاد میشه رو کنار بزاریم و جلوش رو بگیریم . تو راه متوجه شدم که یکی از اون دختر که من خیال می کردم باید دختر دبیرستانی باشن ، که البته در مورد دوتاشون درست بود ، دانشجوی دکترای فلسفه بود و داشت رساله دکتراشو در مورد هرمونتیک می نوشت و اسمش الیف (Elif)بود . وقتی معنی اسمش رو پرسیدم گفت که به معنی فرد قد بلند و البته حرف اول الفبای عربی . معلوم شد که همون الف خودمون .تمام مسیر ایبرادی تا ak seki رو درمورد این مطلب که آیا جمله سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما میتونه به درد جامعه های امروزی ایران و ترکیه می خوره یا نه صحبت کردیم. جالبه که خیلی از طرز فکر ها و افکار یه دختر ترکیه ای می تونه شبیه به افکار جوون ها ی ما باشه . بهش گفتم که چه طور 8 سال پیش 20 میلیون نفر به خاتمی رای دادن و و البته هرسال امیدشون ازش کمتر و کمتر شد تا اینکه مردم پی بردن که اونم آخوندی بیش نیست و این وسط دانشجوهایی و دانش آموز هایی که تو این دوران دانشجو و محصل بودن خیلی از هیجاناتشون رو از دست دادن و گفت که تقریبا یه همچین پروسه ای هم درمورد جوون های ترکیه ای اتفاق افتاد .

حدودای ساعت 11 ظهر رسیدیم به سه راهی . اونجا راهمون از هم جدا می شد . بعد از خداحافظی جانانه از الیف با یه اوتوبوس به 15 لیر به سمت کونیا یا همون قونیه خودمون راه افتادم . از کمپ تا اونجا خرجم شده بود 8 لیر . حوالی 4 عصر رسیدم ترمینال یا به قول ترکیه ای ها اتوگار قونیه .تو شهرای ترکیه چیزی که خیلی به چشم میاد اینه که تقریبا تمام خونه ها به آبگرمکن خورشیدی مجهز هستن . خیلی جالبه که این موضوع تقریبا تو دورافتاده ترین روستا ها هم صادق . از اوتوگار قونیه با 1.2 لیر تا میدان علا الدین رفتم . از اونجا از دو تا مرد جوون 30 ساله سراغ قبر مولانا رو گرفتم . گفتن که منو تا اونجا همراهی می کنن . دم در گفتن که به خاطر اینکه علاقه ای به دیدن اونجا ندارن و بلیطش هم 4 لیر(خیلی زیاد!) بود علاقه ای به دیدن اونجا ندارن و ساعت 6 میان دنبالم تا ببرن و تو شهر منو بگردونن . من با کلی امید و پیش زمینه قبلی خوب رفتم تو موزه یه حیاط خیلی کوچیک و شلوغ داشت که تو حیاتش انواع اقسام جا کیلیدی و کارت پستال و تابلو به زبون فارسی بود که برای فروش بودند دیده می شد. از در مقبره رفتم تو . از همون ابتدای ورود همه جا شعر ها و دست خط های فارسی دیده می شدن . یا حضرت مولانا ، بشنو از نی چون حکایت می کند و از این دست نوشته ها . وقتی داخل سالن اصلی شدم ، خیلی جا خوردم . در حقیقت احساس خیلی بدی بهم دست داد . مولانایی که این همه سال اونو به عنوان شاعر و عارفی با یک همچون اعتبار و عظمتی می شناختیم و حالا یه سالن پر از قبر الکی و لوستر های مسخره و دیوار هایی با نقاشیها ی بی مسما شده مقبره اش . همه جا فارسی نوشته بود و مردم ترکیه رسما اونو اهل ترکیه می دونستن . جالب اینجا بود که به مولانا می گفتن MEVLANA یعنی به کسر میم . رفتم و به رئیس موزه که فردی بسیار متشخص و در عین حال کاملا بی اطلاع بود گفتم که MEVALANA یعنی چی ؟ درست نیست و درستش MOLANA به معنی سرورو مولای ما ست و می گفت که درست نیست . تو هیچ بروشوری هیچ چیزی از اینکه مولانا ایرانی بود نوشته نشده بود و جالب اینجاست که حتی یک کلمه ترکی تو تمام نوشته های مولانا نیست . قسمت قبر ها هم خیلی ساختگی و مسخره بودن . یه سری قبر شیب دار که رو قسمت بلند ترش یه دستار پیچیده شده بزرگ به ارتفاع یک متر و قطر شصت سانتی متر گذاشته بودن و البته به نسبت سمت و مقام فرد دستارها هم بزرگتر و کوچکت بودن . در حدود 30 قبر بزرگ تو فضایی مستطیلی به عرض 4 متر و طول 30 چیده شده بودن .قبر حسام الدین چلپی هم کنار قبر مولانا بود . تو قسمت دیگه سالن نسخه های خطی غزلیات شمس و چند قرآن نفیس هم در معرض تماشا گذاشته شده بودند . وقتی که من شروع کردم به خوندن بشنو از نی از یه کتاب خطی خیلی نفیس که زیر شیشه گذاشته شده بود مسئولین موزه اومدن پیشم و پرسیدن که من چه جوری می تونم بخونم و خیال می کردن من عربی بلدم بخونم . با ذحمت زیاد تونستم متوجه شون کنم که دیوان شمس عربی نیست و به فارسی و از اونجایی که من ایرانی هستم ؛ بر حسب تصادف (!) می تونم بخونمش . بعد از چند لحظه رئیس موزه چند تا پیر مرد و پیرزن رو آورد پیش من و گفتکه اینا می خوان بدونن اینجا چی نوشته و ما نمی تونیم بهشون کمکی بکنیم . اگه میشه شما این کار رو بکنین . تو دلم به حال مولانا افسوس خوردم که قبرش جایی که رئیس موزش اومده به من ناوارد میگه لطفا یه بیت از نوشته هاش رو برای ما بخونین چون ما نمی تونیم بخونیمش . نکته ای که خیلی جلب توجه می کرد خارجی هایی بودن که اومده بودن به زیارت حضرت مولانا و کاملا مراسمی رو که زائرین ما تو ایران و امامزاده ها و مرقد امام رضا به جا میارن رو به جا می آوردن . البته هر زن خارجی که می خواست وارد بشه باید روسری سرش می کرد و اگه لباسش نا مناسب بود باید بدنش رو می پوشوند ! . تنها نکته مثبت و قابل قبول اونجا موسیقی بود که تو سالن پخش می شد و البته موسیقی عرفانی (نی و آواز عرفانی) فارسی بود !

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Free Web Site Counter
Web Site Counters Web Site Hit Counter