Sunday, September 04, 2005

در مورد غذا بگم که دو وعده غذا در روز می خوردیم که کاملا گیاهی و تقریبا خام بود . به هیچ وجه گوشت و ماهی استفاده نمی کردیم . تقریبا تمام رینبویی ها مخالف خوردن گوشت و ماهی بودن . مراسم غذا هم به این ترتیب بود که سه بار از تو آشپزخونه به فاصله نمی ساعت به نیم ساعت طوری که همه بشنون ، داد می زدن food circle . و بار چهارم هم می گفتم food circle NOW که این دفعه موقع غذا بود . صبحانه رو ساعت 1،2 به وقت محلی و نهار رو هم 9 شب می خوردیم (!) همه دور main fire جمع می شدیم ، دست هم دیگه رو می گرفتیم ، برای حدود 10 دقیقه آواز های شاد دسته جمعی مخصوص رینبو می خوندیم . یکی از بهترین هاش این بود :

We are gathering

Gathering together

We are circling

Circling together

We are singing

Singing our hurt song

This is unity

This is celebration

This is family

This is sacred

و چنر بار تکرارش می کردیم . بعدش نوبت به صدای سکوت یا ام می شد .همون صدایی که تو معابد بودایی ها شنیده میشه . این صدا ام به صدای سکوت یا فریاد سکوت معروف بود و مثل صلوات خودمون عمل می کرد . مثل اینکه فضا رو عطر آگین می کرد به یه چیزی که من نمی دونستم چی بود . این مراسم ام هم 2،3 دقیقه ای طول می کشید و بعدش نوبت سکوت واقعی بود . اون هم 2،3 دقیقه و بعدش همون طور که دستای همدیگه رو گرفته بودیم .، دستامونو میبردیم بالا و بعدش با دست بغل دستی مون حرکتی مثل دست زدن رو انجام می دادیم . بعدش کف دستامون رو می چسبوندیم بهم و یه عده تعظیم می کردن و عده ای هم به سجده می رفتن . این مراسم هم 2،3 دقیقه ای می شد . حالا دیگه موقع غذا بود . تیم سرو غذا باید جایی بیرون دایره مردم دستهاشون رو با خاکستر آتیش اصلی می شستن (خاکستر خواص میکروب زدایی و باکتری زدی داره) و دستشونو آب بکشن . بعد سرو کرد غذا شروع میشد . همه باید از یه دیگ غذا می خوردن و تقریبا این جان کلام رینبو بود . همه از یه ظرف غذا می خوردیم و یه چیز . مراسم سرو غذا هم شور و حال خواصی داشت .طوری که من همیشه برای شرکت تو تیم سرو غذا پیش قدم می شدم . شما باید اسم اون چیزی رو که دارین پخش می کنین با صدای بلند اعلام کنین و اگه خواستین یه شعری هم براش بسازین و با آواز بخونینش مثلا اگه برنج با کدوی و پیاز پخته بدون نمک و ادویه سرو می کردین باید می گفتین rice with squash and onion , with out salt and spices

یکی از غذاها بلغور پخته بود که البته خیلی شبیه جو خودمون بود و من قبلا همچین چیزی ندیده بودم اکثرا از این غذا خوششون نمی یومدولی من عاشق این غذا بودم . راستش رو اگه بخواهین روز های اول عادت کردن به غذای بدون نمک و ادویه و بیمزه ی رینبو خیلی سخت بود . یه کاسه پر جو پخته بیمزه ! اما باور کنین الان اونقده حوس بلغور بدون نمک کردم که خدا می دونه . همیشه چند نوع غذا مختلف با و بدون ادویه و نمک طبخ می شد ، چند نوع سالاد و آب میوه و قطعات میوه هم در کنارش . نوعی نون مخصوص هم درست می کردن که اسمش چاپاتی بود و مثل نون محلی که تو اهواز خورده بودم . می گفتن خیلی مزخرفه ولی من که خیلی خوشم میومد . در نتیجه تو هر وعده که چاپاتی می دادن اگه یکی از 20 تا ایرانی دیگه نزدیک من بودن با کمال میل چاپاتی هاشونو نثار من می کردن . غذا ها خیلی ساده و تقریبا اختراع همون روز بودن . که در حقیقت از 4یا 5 تا ماده اولیه 6،7 نوع خوردنی مختلف درست می کردن که به نطر خیلی پر رونق و شاهانه بود . بهداشت جمعی موقع سرو غذا شدیدا رعایت می شد . مثلا موقع سرو کردن servant باید مراقب باشه ملاقه سرو کردن به ظرف طرف نخوره چون اگه طرف مریض باشه ، میکروب ها و ویروس ها از این طریق به بقیه منتقل می شن .تو هر تیم سرو یه نفر به اسم focalizer مراقب این مسائل بود و در کل تیم رو هدایت می کرد . گفتم هدایت و نه رهبری برای اینکه اسم این فرد manager یا حتی supervisor نیست . چون تو رینبو رئیس و مرئوس نداریم . و همچنین دستور و اطاعت . تمامی فعالیت هایی که در غالب جمعیت رینبو انجام بشه داوطلبانه و خود جوشه و نه هیچ چیز دیگه ای . و این شخص focalizer فقط مسئول جمع و جور کردن بچه ها بود و همین و اینکه مراقب بود تا غذا به همه برسه . نکته بعدی در مورد سرو غذا این بود که کسی که این کار رو می کرد باید مرتبه سرو رو اعلام می کرد . یعنی اگه یه دور کامل زده بود و هنوز غذا تو ظرفش مونده بود باید تو دور دوم در حین سرو غذا می گفت rice with squash and onion , without salt and spices , for second time . این کار برای ایم بود که اگه کسی تازه به دور دایره غذا اومده بود اعلام می کرد که food for the first time و اول باید به اونا غذا داده می شد و بعدش اگه غذایی مونده بود به بقیه برای بار دوم و سوم . معمولا غذا تو دور سوم تموم می شد . بعد از اینکه همه غذاشون تموم می شد یه تیم رقص و آواز 10،15 نفره دور می گشتن و در حال شعر خوندن ورقصیدن و ساز زدن ، پول جمع می کردن برای وعده غذای بعدی . هزینه ها اینجوری تامین می شد . یکی از صحنه های جالب به یاد موندی این بود که یه بار تو تیم جمع آوری پول یه نوازنده سیتار هم بود که چون سازش بزرگ و سنگین بود ، دو تا دختر دو طرفش باهاهش راه میومدن و سازشو حمل می کردن و اونم سازشو می زد . اکثر اوقات هم یه بچه وظیفه جمع کردن پول رو داشت .به این صورت که یه کلاه می گرفت دستش و با تیم رقص و آواز می چرخید و شما هم هرچقد که دلتون میخواست به رینبو کمک می کردین . البته هیچ کس نمی دید که شما چه قدر پول می دین یا اصلانمی دین و همه چیز به خود آدم برمی گشت . اگه وعده اول بود ، بعد از غذا یه سری workshop برگزار می شد که تو هرکودوم که دلمون می خواست شرکت می کردیم و به این صورت بود که مثلا یه نفر در موردMayan calendar اطلاعاتی داشت و بعد از غذا دور می گشت و می گفت که در این مورد مثلا زیر فلان درخت یه workshop هست و تا 15 دقیقه دیگه شما رو اونجا می بینم . و اونایی هم که طنبل تر بودن همون جا خوابشون می برد و چرتی می زدن . و اگه وعده دوم بود مراسم رقص و آواز دسته جمعی دور آتیش برقرار بود . آتیش عظیمی بر پا می شد و گروهی DG redo نواز و طبال حرفه ای ریتم می گرفتن و ما هم دور آتیش می رقصیدیم . این مراسم معمولا تا 2،3 نصفه شب ادامه داشت و تا جایی که نا داشتیم دسته جمعی می رقصیدیم . گروهی می رفتن به چادر هاشون و گروهی هم همون جا دور آتیش نمیه خاموش می خوابیدن تا صبح دوباره .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Free Web Site Counter
Web Site Counters Web Site Hit Counter