Sunday, January 29, 2006




اینها مطالبی است که از یکی از نسخ خطی که در کتابخانه مرکزی دانشگاه لایدن هلند موجود است کپی برداری شده .
این مطلب رو از این جهت نوشتم که تو اون نسخه که به "مقامات خواجه آروین گزوینی" مشهوره نام بهروز نامی هم برده شده که خیلی هم شبیه اسم منه و برام جالب بود . البته گفته شده که مطالب این نسخه خطی به طور متواتر از منابع دیگری هم بازگویی شده و احتمال اینکه کذابین با همدیگر تبانی کرده باشند محال ممکن است . پس به صحت آن اعتباری هست بسا بسیارا . از روی یه گراور هم که تو همون کتابخونه پیدا کردم تصویر خواجه آروین گزوینی رو بازسازی کردم . تو این متن دوبار از واژه منحوسی استفاده شده که من خواستم به خاطر امانت داری اونو حذفش نکنم . البته احتمال داره معنای اون واژه در اون زمان سوای معنای امروزیش باشه که در این مورد کارشنایان فن باید نظر بدن .
و اما اون متن :

آورده اند روزی خواجه آروین گزوینی از بهر علافی سر به گلستان وبلاگ ها گذاشته و بین طریق از وبلاگ حاج ذبیح الدین بهروز
نیز دیدن فرمود...علی رغم تنقر از حاج ذبیح الدین به وی مکرارا کامنت ارسال داشتی تا صبر از وی بریدندی...حاج ذبیح نیز مرتبا از وبلاگ خواجه دیدن فرمودی و از خود کامنت های ممدوح ابراز کردندی تا آنکه پای شیخ امیرحسین غوربان نیز بر این وادی گشوده گشتی و از برای خواجه و حاج ذبیح الدین کامنت ابراز نمودی و از در مصالحه وارد شدندی تا ...اما اراده ی خواجخ فزون تر بودی و اظهارات وی را به خایه ی یسار نیز حساب نداشتی تا اینکه....(مقامات خواجه آروین گزوینی/جلد هفتم/ص 1345)
تا اینکه روزی شیخ غوربان بر آن شد که از کم و کیف حادثه آگاه گردد...به لباس غیر در آمد و از تحت السان خواجه داستان را فرو کشید...خواجه آروین لب به سخن گشود که من و شیخ امیرحسین غوربان دو یار بستانی بودیم که ما را روابط حسنه ای بود...گهگاه شیخ غوربان مرا سوار بر مرکب خویش می نمودی و به منزلگه رساندی و در این راه هیچ مضایقت ننمودی تا اینکه روزی نایب سمانه خاتون عزم بر تهنیت عید میلاد خواجه نمود و از برای وی طرفه ای مهیا دید تا به رسم کادو به خواجه ببخشد و خواجه نیز به پاس این کرامت بی کران وی را به مطعم "بوف" در شارع ولی عصر دعوت کردی و در این راه گل ثمین بانو نیز چتر رفاقت را گشودی و همراه نایب خاتون و خواجه به مطعم شدندی و کش لقمه میل کردندی...در ایام آتی ،کلاغان خبر چین و طوطیان شکرشکن خبر این دیدار را به شیخ امیرحسین غوربان رساندی و وی از جای بشد و سخت بر آشفت...با خود گفت که اینان چگونه مردمانند که نمک خورند و نمکدان شکنند...و بر خواجه آروین تهمت آورد که پنهانی قصد تضریب مخ نایب سمانه خاتون را داشته...لیکن شهره ی عشق نا کام شیخ غوربان و نایب سمانه خاتون تا به اقلیم چین نیز پیچیده بود و وی از این سو بر آشفته بود که موضوع بلند کردن زید خلق در بین است...لیکن شیخ به سبب نبود شواهد مکفی ، طریق زعارت پیشه کرد و در خفا با حاج ذبیح الدین بهروز به بدنامی از خواجه سخن راند....خواجه چو بشنید سخت متاثر شد و کلیه مراودات دیپاماتیک بین خواجه آروین و شیخ غوربان بر آب شد...تا به روزی که خواجه در بوستان بلاگ اسکای مشغول مطالعه ی وبلاگ ها بود و از روی تصادف از برای شیخ غوربان لیک فرستادندی...شیخ با دبدن پیغام سخت خشنود شد و از برای خواجه کامنت ارسال داشتی اما شیخ آن را به خایه ی یسار نیز محاسبه ننمود و آن را محلی از اعراب نگذاشت...پایان باب اول(مقامات شیخ آروین گزوینی/جلد هفتم/ص 1347
اکنون تو بگو ای حاج ذبیح الدین بهروز که طریق انصاف و جوانمردی چیست؟(انتظارالجواب /خواجه آروین//باب هشتم/ص 987

3 Comments:

At 30/1/06 11:53 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام. خوبی؟ بابا شماها خیلی پرروئین به خدا. اصلا مراعات صاحب خونه رو نمی کنین. زن و بچه مردم از اونجا رد می شن!!!!!! مراعات کنین. هی من هیچی نمی گم. دِهَ (چشمک). ایندفه دیگه خدائیش مطلبتو سیو کردم . موفق پیروز و عاشق باشی. قربانت.................عسل

 
At 31/1/06 8:32 PM, Anonymous Anonymous said...

و تو ای مردک ساوه ای...شرم بر تو باد...من از بهر تو از خود وبلاگی ایجاد نمودم و تو از قوانین هزاره ی سوم سخن می گویی...لا اقل در مدحش نظری می دادی تا این خسته دل از شنودش شاد گردد و امیدوار...راستی نتوانی حدس زدن که امروز که را زیارت نمودم....از برایت سلام بسیار رساند...حکیم خشایار فلان را دیدم که پس از 1 سال مجدد به جمع آل قریش پیوسته

 
At 6/2/06 3:48 AM, Blogger soheil said...

علی الظاهر که از این پس شما را در قبای رندان خواهیم دید و به سان ترکان فغان بر خواهی داد و چهار روز بر سردر جمال آباد خواهی توانست نشستن... کما انتکم ما انتکم

 

Post a Comment

<< Home

Free Web Site Counter
Web Site Counters Web Site Hit Counter